داستان معراج– قسمت ششم
تاريخ : سه شنبه 12 / 9 / 1391برچسب:, | 11:5 AM | نویسنده : امید

تجسم اعمال گناهكاران 

 معراج پيامبر خدا همچنان ادامه داشت. اين سير و سفر که نصيب هيچ انسان ديگري غير از رسول خدا نگشته بود، تکامل وجودي او را آشکارتر مي ساخت.

معراج، حرکت از خاک به سوي پروردگار بود. اين حرکت، به سوي خدا رفتن و تقرّب و نزديکي به پروردگار بود و هنوز هم برنامه حرکتي او ادامه داشت.

در همين سير و سفر، عده اي از مردم در مقابل ديدگان پيامبر (ص) ظاهر شدند که به کاري عجيب و غيرمعمول مشغول بودند:

- در مقابل آنها غذايي آلوده و ناپاک و همچنين غذايي پاکيزه و معطّر قرار داشت. اما آنها غذاي آلوده و ناپاک را مي خوردند و نگاه هم به غذاي پاکيزه نمي انداختند.



 

پيامبر (ص) پرسيد:

- اينها کي هستند؟

جبرئيل جواب داد:

- اينها کساني از امت تو هستند که حرام مي خورند؛ آدمهايي که حلال خدا را رها مي کنند و سرگرم لذت بردن از چيزهاي حرام هستند.

بعد، فرشته اي عجيب را مشاهده کرد که اراده ي پروردگار بر خلقت شگفت انگيز آن فرشته تعلّق گرفته بود:

فرشته اي با بدن و پيکره اي متضاد و دوگانه؛ نيمي از بدن آن فرشته از آتش بود و نيمي ديگر از يخ. اما آتش و يخ، هيچ کدام به همديگر آسيب نمي رساندند.

اين فرشته با صدايي بلند مي گفت:

- منزه است خداوندي که حرارت اين آتش را فرمان داده تا يخ را آسيب نرساند و برودت و سرماي يخ را گفته است تا آتش را خاموش نسازد. خداوندا! دل بندگان خويش را با ايمان به خودت، پيوند ده!

پيامبر از جبرئيل پرسيد:

- اين فرشته، کيست؟

جبرئيل گفت:

- فرشته اي است که خداوند او را بر آسمان و زمين مسلّط ساخته است که خيرخواه ترين فرشتگان نسبت به بندگان مؤمن است. او از روزي که خلق شده است، همواره در حقّ مؤمنان به خداوند، دعاي خير مي کند.

رسول خدا از اين فرشته ي عجيب گذشت و دو فرشته ي ديگر را ديد که آنها هم به درگاه الهي رو آورده و مناجات مي کردند:

- خدايا! هر کس از بندگانت که به رضاي تو انفاق مي کند، پاداش بهتر و بيشتري بخشش کن!

فرشته ي دوم مي گفت:

- خداوندا! هر کس از انفاق کردن دريغ مي ورزد، به مال و ثروتش نقصان برسان.

رسول خدا از اين دو فرشته نيز گذشت و سپس به گروههايي ديگر از مردم رسيد:

گروه اولي که بر راه پيامبر ظاهر شدند، لبهايي کلفت و ضخيم داشتند. آنها گوشت تن خود را قيچي مي کردند و آن قطعه هاي گوشت را به دهان گذاشته و مي خوردند.



پيامبر (ص) پرسيد:

- اين مردم چرا چنين مي کنند؟

جبرئيل گفت:

- اينها، کساني هستند که ميان مردم به سخن چيني و مسخره کردن ديگران مشغول بودند.

گروه بعدي از مردم، کساني بودند که با سنگهاي بزرگ، بر سرشان کوبيده مي شد.

پيامبر (ص) از جبرئيل پرسيد:

- اينها کي هستند؟

جبرئيل گفت:

- مردمي هستند که بدون خواندن نماز عشاء خوابيده اند.

مردمي ديگر در برابر نگاه رسول خدا ظاهر شدند که آتش در دهانشان مي انداختند. اما آن قطعه هاي آتشين از شکم آنها بيرون مي ريخت.

جبرئيل در پاسخ به رسول خدا که درباره ي علت مجازات آنها پرسيده بود، گفت:

- اين گروه، همچنان آتش مي خورند تا سرانجام به قعر جهنم فرستاده شوند.

بعد هم ادامه داد:

- اي محمد! کساني که اموال يتيمان را به يغما و چپاول ببرند، چنين سرنوشتي خواهند داشت.

گروه بعد که در برابر نگاه پيامبر ظاهر شدند، وضعيت رقت انگيري داشتند:

شکم آنها به اندازه اي برجسته و جلو آمده بود که هيچ کدام قادر نبودند از جا برخيزند.

پيامبر از جبرئيل پرسيد:

- اينها چه کساني هستند؟

جبرئيل جواب داد:

- اينها افرادي هستند که ربا مي خورند.

گناهکاران ديگري که هر کدام آلوده به گناه خويش بودند، به مجازات گناهشان عذاب مي ديدند و رسول خدا تمامي اين ماجراها را مي ديد.

قلب مهربان و پر محبت رسول خدا به درد آمده بود. ماجراي عذاب دردناکي که طاقت فرساست و سالهاي سال به درازا مي کشد، انديشه ي الهي پيامبر را به خود مشغول داشته بود.

دنيا و لذتهايش چه مقدار مي ارزد؟!

آيا پولي سياه و بي ارزش، اعتبار چنين دنيايي است؟

آيا اين دنيا، به آب گنديده اي که از عطسه زدن گوسفند بر بيني او مي نشيند، برتري دارد؟

نه. دنيا هيچ ارزشي ندارد؛ حتي به بدتر از اينها هم نمي ارزد.

رسول خدا که نمونه و الگوي بي اعتنايي نسبت به دنيا بوده و سرمشق و اسوه اي براي خداجويان، در سفر معراج با نمونه هاي عذاب و پاداش پروردگار بيشتر آشنا مي گرديد. نقل حوادثي که در اين سفر ديده است، شايد بتواند پيروانش را از خواب غفلت بيدار سازد.

در فاصله اي ديگر، پيامبر به عده اي از فرشتگان خدا برخورد و ديد که آنها به صداها و آوازهاي مختلف، خدا را حمد و تسبيح مي کردند و از خوف پروردگار مي گريستند. پيامبر  پرسيد:

- اينها کي هستند؟

جبرئيل جواب داد:

- فرشتگاني که از ابتداي خلقت خويش، حتي نگاه به فرشته ي پهلويي خودش نينداخته و يکسره و بي آنکه لحظه اي درنگ داشته باشد، به حمد و ستايش پروردگار مشغول هستند و از خوف و هراس او مي گريند.

پيامبر به آنها سلام کرد و فرشتگان، بي آنکه به او نگاه کنند، با اشاره جوابش را دادند.

جبرئيل که مي دانست حتي عظمت و مقام رفيع رسول خدا آن فرشتگان را از عبادت باز نمي دارد، به آنها گفت:

- اين، محمد پيغمبر رحمت است که خداوند به سوي بندگان خودش با عنوان نبوت و رسالت گسيل داشته است. او خاتم پيامبران و سيد المرسلين است. آيا با او هم حرف نمي زنيد؟

فرشتگان با شنيدن کلام جبرئيل، نگاه به پيامبر کرده و بر او سلام کردند و تهنيت گفتند. سپس به او مژده دادند:

- اي محمد! تو و امتّت از گروه رستگاران هستيد.

با شنيدن اين مژده، غبار کدورت و اندوهي که سيماي پيامبر را پوشانيده بود، کمرنگ تر شد.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







  • دانلود فیلم